کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر مصائب اهل بیت در هفتم شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمود تاری     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر :     قالب شعر : غزل    

سینه‌های غم داران همچو شمع سوزان است            خون شده دل یاران هـفتم شهیدان است

اشک لاله‌ها رنگـین قلب لاله‌ها خونین            رأس لاله‌های دین روی نیزه تابان است


مانده داغ و غم صدها بی‌نشانه مرقدها            بعد کوفه مقصدها سوی شام ویران است

شد به صبـح صادق‌ها هـفـتم شـقـایق‌ها            خون ز داغ عاشق‌ها قلب هر بیابان است

حـنجـری فغـان دیده قـامـتی کـمان دیده            گلشنی خزان دیده در حصار زندان است

مثل دیدۀ گردون سینه‌ای ز غـم گلگون            چشم زینب محزون غرق موج و توفان است

رفته دیر راهب سر چون شقایقی پرپر            دختری ز غم مضطر خواهری پریشان است

تـازیـانۀ دشـمـن خـورده دائـما" بـر تن            این که می‌کند شیون دختر است و گریان است

زورقی به دریا نیست رد پا به صحرا نیست            سیلی‌اش تسلا نیست دختری که نالان است

زینب است و جان او روی نی نشان او            جـاری از لـبان او آیـه‌های قـرآن است

گل خزان به باغ او اشک غم چراغ او            هر سری ز داغ او بی‌سر است و سامان است

دیده شعله افروزش شد دلم غم آموزش            از غم جگر سوزش سینه آتشستان است

در طریق عشق و غم روی لاله‌ها شبنم            در غباری از ماتم گرد غم به دامان است

جان عاشقان بر لب روز آسمان شد شب            «یاسر» از غم زینب غرق آه و افغان است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ایام اسارات

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن فع مستفعلن فع قالب شعر : تضمین

اشکـم به دریـا گـردیده واصل            خون از دو چشمم ریزد به ساحل
تا بـر دل من غـم گـشـته نـائل            آن دم بـریدم من از حـسین دل


کآمـد به مـقـتل شـمـر سـیـه‌دل

آوای غــم را مـن مـی‌شـنـیــدم            در دست قاتل خـنـجر که دیدم
از قـلـب خـسـته آهـی کـشـیـدم            او مـی‌دویــد و مـن مـی‌دویـدم
او رو
به مقـتل من رو به قاتل

زنجـیـر دل را تا من گـسـسـتم            جــام بــلاهــا آمــد بـه دســتــم
از دیـدن غـم درهـم شـکـسـتـم            او می‌نشست و من می‌نـشـستم
او
روی سـیـنـه من در مـقـابل

از هـسـتی خود من دل بـریـدم            از اشک دیـده صد لالـه چـیدم
اندوه و مـاتـم بر جـان خـریدم            او می‌کـشـید و من می‌کـشـیـدم
او
خنجر از کین من ناله از دل

در مـقـتل خـون تا که رسـیـدم            ناگـه شـکـسـتـم نـاگـه خـمـیـدم
بـالای گـودال ایـنـگـونـه دیـدم            او مـی‌بـریـد و من مـی‌بـریـدم

او از حسین سر من از حسین دل

افـتـاده شـورش در خلـق عـالم            دارم دلـی در انــدوه و مــاتــم
من در اسـارت بـا قـامـت خـم           
او غرقه در خون من غرقه در غم
او روی نیـزه من پـای محـمل

از تیغ گردون هر دو خـزانـیم            چـون طـایــران بـی‌آشـیــانـیـم
در این اسـارت دامـن‌کـشـانـیم            با دشـمـن دیـن هـر دو روانـیم
مـن راه حــق و او راه بـاطـل

آیـد نـسـیـمـی از سـوی نـیــزه            بـرده دلـم را گـلـبــوی نــیــزه
رفـتـه دل مـن
  پـهـلـوی نـیــزه            رأس حـسـیـنـم بر روی نـیـزه
من هـمره سر منـزل به
منـزل

من شعله دارم در سـینه اکنون            خونین به حالم چشمان گردون
گریان ز
ماتم طفـلان محـزون            «یاسر» ازین غم دارم دلی خون
در پیـش رویم صد راه مشکل

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر برادر

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از روی نیزه بر من غمگین نظاره‌ای            حـرفی کـنـایـه‌ای سـخـنی یا اشـاره‌ای

پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست            کافی است بزم سوختگان را شراره‌ای


سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده‌ام            در آسـمـان به جز تو نـدارم سـتاره‌ای

دسـتم نـمی‌رسـد به سـر نـیـزه‌ات اگـر            در دست زینب است گـریـبان پـاره‌ای

یک قـتـلگـاه رفـتی و صد قـتـلگاه من            گـشـتم به هـر دیـار حـسـین دوباره‌ای

چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد            از بـحـر بـر کـنـار نـگـردد کـنـاره‌ای

با هر تکان نیزه تکان می‌خورد سرت            جانا به گوش نیزه مگـر گـوشـواره‌ای

جایش به روی صورت من درد می‌گرفت            می‌خورد تا که بر رخ تو سنگ خاره‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛ مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، مقتل تحقیقی ص ۲۶۸، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن، مغایرت با روایت های معتبر است؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پیشانی‌ات شکست که پیشانی‌ام شکست            آئــیـنـه بـی‌خـبـر نـشـود از نـظـاره‌ای

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

بـی‌پـوشـیـه به پـیـش نـگـاه حـرامـیـان            جـز آسـتـیـن پــاره نــداریـم چــاره‌ای

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در راه کوفه و شام

شاعر : غلامرضا عبداللهی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شبی که بر سر نی، ماه عـالـم‌آرا بود            سـتم به حضرت آدم! چه آشکارا بود

کدام خون جگر خورده در دل تاریخ            به قدر زینب کـبری چنین شکـیبا بود


تـمام آنچـه به آن شـکـل اتـفـاق افـتاد            به چـشم زینب واقـع‌نگـر جـمـیلا بود

همین کـنایه که تخـت یزید را لرزاند            خـلاصۀ هـمۀ خـطـبه‌های شـیـوا بود

به خون پاک شهیدان کـربلا، سوگـند            در این مواجهه بی‌شک یزید رسوا بود

نـهـال سـبـز و دم تـیـز تـیـشـۀ بـیـداد            صدای دین مـحـمـد که واحـسیـنا بود

لب فـرات، یل تـشـنه‌لب، ننـوشید آب            که چشم خیمه، امیدش به دست سقّا بود

گـنـاه سـرور آزادگـان در آن صحـرا            به حاکمان ستم پیشه، گفتن «لا» بود

به جای آب چرا تـیر؛ تیر زهـرآگـین            به کام اصغر شیرخواره‌اش گوارا بود؟

فرشتگـان همه گـریان، ظهر عاشورا            زمین و دشت و دمن، اشک رود و دریا بود

بدن بدن همه خونین و بی‌کفن، عریان            بـه زیـر سُـم سـواران بی‌مـهـابـا بـود

مصائبی که فـلک کرد قـسـمت زینب            به چـشـم زیـنـبـیِ او، تـمـام زیـبا بود

سری که دست یزیدش به خیزران می‌زد            مگر نبود که رأس الحسین زهرا بود؟

غروب شام غریبان و آن خـرابۀ شام            به ساحل دل زینب، چقدر غـوغا بود

زبــان قـافـلـه‌سـالار نـیـنــوا در شــام            بـرنـده‌تـر ز لـب تـیـغ تـیـز اعـدا بود

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

به جای آب چرا تـیر؛ تیر زهـرآگـین           به کام اصغر شش ماهه‌اش گوارا بود؟

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود شهرستانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

داد در راه حسینش اقتداری را که داشت           شد خزان آهسته آهسته بهاری را که داشت

مثل پروانه به دور شمع روی شاه گشت           دور کعبه ساخت آن خط مداری را که داشت


هـدیـه‌ای از صبـر در راه ولی الله بـود           بر تنش آن زخم‌های بی شماری را که داشت

خار را با خار دیگر میکشید از پای خود           در میان پای زخمی آه خاری را که داشت

روزها را روزه بود و کل شب را روضه دار           با حسینش طی شده لیل و نهاری را که داشت

کیست زینب باطنا نفس امام عصر خود           داد در راه خودش دار و نداری را که داشت

کیست زینب عـلم از چشم علی آموخته           گاه حیران می نمود آموزگاری را که داشت

لحظه ای خارج نشد از خط توحیدی خود           با تمام حالت زار و نزاری را که داشت

ما رأیت گفت و ظلمت شد دهانش دوخته           قدرت تغییر دنیا با شعاری را که داشت؟

قــافـلـه ســالار حـق و پـیـشـران انـبـیـا           غیر از او این نجمۀ دنباله داری را که داشت؟

لشکر زینب همه بر روی نی دل می‌برند           طاقت بازار و این نیزه سواری را که داشت؟

اعـتـبارش بود آغـوش حـسـین بن علی           زیر سم اسب رفت آن اعتباری را که داشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی حذف شد؛ فراموش نکنیم که امام سجاد علیه السلام بعد از سیدالشهدا امام زمان حضرت زینب بوده اند و در لفظ امروزی مرجع تقلید حضرت زینب بوده اند نه اینکه بر عکس باشد!!!

کیست زینب مرجع تقـلید زین العـابدین           جرات یک این چنین بنیان گذاری را که داشت؟

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی حذف شد، فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

کیست زینب مثل زهرا خالق جسم خودش           ای بنازم این چنین پروردگاری را که داشت

مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عشق یعنی بی‌کرانی که کرانش زینب است           عشق خورشید است اما آسمانش زینب است

عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علی است           عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است


دین بجز حُب نیست یعنی که ستونش فاطمه است           فاطمه آن بی‌نشانی که نشانش زینب است

قـبله‌ای دارد جـهـان با نامِ ایـوانِ نجـف           در نجف دیدم که نقشِ آستانش زینب است

حاء و سین و یا و نون و عین و شین و قاف اوست           کاف و ها و یا و عین و صاد جانش زینب است

کعبه است آن محملی که پرده‌دارش اکبر است           کعبه است آن خیمه‌ای که در میانش زینب است

کربلا رود است و اقیانوس آرامش حسین           کربلا منظومه است و کهکشانش زینب است

شام چون خاک است و کاخش پیش او بر باد رفت           کوفه چون کاه است تا کوهِ گرانش زینب است

روی زانوی علمدار است نقـشِ پای او           حضرتِ عباس می‌داند توانش زینب است

آنکه آهش شد حسین و آنکه دادش شد حسن           خوش بحالش که همیشه خانمانش زینب است

هفت دفعه می‌دهد حق را به نام او قسم           حضرت صاحب الزمان هم بر زبانش زینب است

زیـنـبـیون سـرفـرازانِ قـیـامت می‌شوند           سربلند است آنکه در محشر امانش زینب است

*سوره مریم، آیه۱

: امتیاز

ذکر مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام در کوفه

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مـی‌رونـد آزادگـان قــافـلـه در قــافـلـه            از پـی آن قـافـلـه هـلـهـلـه در هـلـهـلـه

کاروان در اشک و آه روی نی خورشید و ماه            از قفا بر دست و پا سلـسله در سلـسله


یک جهان رنج و بلا تهمت و سنگ جفا            از پـی این کـاروان غـائـله در غـائـله

کودکان خون جگر خسته از رنج سفر            پـای آنـهـا غـرق خـون آبـلـه در آبـلـه

بـاز پیـچـیـده به هم نـالـه‌ها در نـاله‌ها            بر سـر بـازارها فـاصـلـه در فـاصـلـه

بر دل دُخت عـلی می‌زند آتش به جان            هر سخن در هر سخن هر گله در هر گله

در میان کـوفیان خطبۀ زینب چه کرد            کـز بـیـان آن فــتـاد ولـولـه در ولـولـه

در اسارت برده آه عندلیب از عندلیب            بال و پر بشکسته‌ها چلچله در چلچـله

«یاسر» از صبر و قرار می‌رسی در نزد یار            باید اینجا داشتن حـوصله در حـوصله

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

پس از توای گل پرپر، چگونه زنده بمانم            ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم

گره فـتاده بکارم، نمانـده بی‌تـو قـرارم            ز داغت ای گل پرپر، چگونه زنده بمانم


وجودت ای گل معبود، تمام هستی من بود            تمام هستی خواهـر، چگونه زنده بمانم

خزان شده چمن من، شهید بی‌کـفن من            کنار این تن بی‌سر، چگونه زنده بمانم

نه شمعی نه چراغی، نه غنچه‌ای و نه باغی            ز داغ اکبر و اصغر، چگونه زنده بمانم

رسـیـده نـالـۀ مـادر، ز مقـتل تو برادر            ز نـالـۀ دل مـادر، چگـونه زنـده بـمانم

نه محرمی و نه یاری، نه احترام و وقاری            میان قـوم ستـمـگر، چگونه زنده بمانم

به تـازیـانه زنـنـدم ، ز کـربـلا ببـرندم            من از فراق تو دیگر، چگونه زنده بمانم

عدو ز کین گل زهرا، زده به نیزه سرت را            به پای این سر اطهر، چگونه زنده بمانم

توئی امام و امیرم، خـدا کند که بمیرم            که بی‌تو ای مه انور، چگونه زنده بمانم

وفایی از کرم من، بخوان حدیث غم من            ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم

: امتیاز

زبانحال سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام در کوفه

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

در پــردۀ غـــم مـانـده آوای گـلـویـم            زخـمی شده زیـر و بـم نـای گـلـویم

هر چه نَفَس از سینه رفته برنگـشته            بسته شده از بغـض، مجـرای گلویم


معـلـوم شد از این نـفـسهای بُـریده            یحـیـی شده روح مـسیـحـای گـلـویم

خون شفق می‌جوشد از هُرم صدایم            خـورشید می‌سوزد ز گـرمای گلویم

حالا سه روزست این كه من لب تر نكردم            از تشـنگی خـشكـیده رگهای گلویم

از تـارهای صـوتی‌ام چـیزی نمانده            غـارت شـده انـگـار اجـزای گـلـویم

معـراج، آمادهست می‌بـیـنم كه قـاتل            سـر نـیـزه را آورده تا پـای گـلـویـم

: امتیاز

ذکر مصائب شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام در کوفه

شاعر : عاطفه جوشقانیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

داغـی عـمـیـق بـر دل بـاران گذاشتی            ای آن‌که تشـنه سـر به بیـابان گذاشتی

از مال و خانـواده و از جان گذشته‌ای            از مـال و خانـواده و از جـان گذاشتی


باید شنید بر سرت آن شب چه‌ها گذشت            از نیـزه‌ای که سر، به سر آن گذاشتی

خـتـمی بـرای واژۀ انـسـان گـرفـتی و            بر نـی بـنای خـوانـدن قـرآن گـذاشتی

آئـیـنـۀ عــطـوفـت و تـیـغ حـمـاسـه‌ای            ما را در این معـادله حـیران گـذاشتی

مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟            باغی‌ست این که در دل گلدان گذاشتی

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام در کوفه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آمدم غـوغا کنم با صحبتم این کوفه را            می‌زند بـرهم تـمامِ غـیرتم این کوفه را
ذرّه‌ای سر خم کنم؟ امکان ندارد یا حسین            خانه ویران کرده گویا عزّتم این کوفه را


خطبه‌ای خواندم صدایم مثلِ حیدر پُر طنین            اضطراب انداختم با هیبتم این کوفه را
بی‌حیاها را پشیمان کردم از شور و طَرَب            زلزله ایجاد کرده صولـتم این کوفه را
روی نیزه رفته‌ای قرآن بخوان قاری من            برده در بُهتِ عمیق از حیرتم این کوفه را
صبر را هم ز صبرِ خویشتن کردم خجل            مضمحل کرده‌ست صبر و طاقتم این کوفه را
من عـلیِّ ثـانـی‌ام رزمـنـده‌ای غُـرّنده‌ام            آمدم غـوغا کنم با صحبتم این کوفه را

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کوفه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پشتِ دروازه رسیـدم حالتم تغـییر کرد            کوفه بود و بی‌وفایی، غربتم تغییر کرد
خطبه‌ای خواندم فصیح و با صلابت چون علی            لحنِ من انگار که در صحبتم تغییر کرد


زیر و رو کردم تمامِ قلب‌ها را با سخن            این چنین شد که تمامِ هـیبتم تغییر کرد
می‌زدم از دل نوا آخر هـلالِ یک شبه            یک دو روزی می‌شود که عادتم تغییر کرد
آیه‌ای قـرآن بخوان تا که جلا گیرد دلم            در غـیابِ تو ولیکن هـمّـتم تغـییر کرد
تا
نَفَس دارم حمایت می‌کنم از مکـتبت            کاش می‌دیدی چگونه شوکتم تغییر کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛  قمقام ص ۵۱۶؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... با خطبۀ حضرت زینب عزت اهل بیت به رخ اهل کوفه کشیده شد لذا مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

روزگـاری بـینِ کـوفـه آبـرویی داشـتم            از نگـاهِ مـردمـانش‌‌ عـزّتم تغـیـیر کرد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛ مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، مقتل تحقیقی ص ۲۶۸، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن، مغایرت با روایت های معتبر است؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ناگهان خولی سرِ پاک حسین بر نیزه زد            چوبۀ محمل زدم سر، صورتم تغییر کرد

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : سعید مرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم            به اشـک دیـدۀ زهـرا سـپـردم و رفـتم

بـرای بــردن عــمـامـۀ تـو دعــوا شـد            تورا به آن همه دعـوا سـپـردم و رفتم


هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تو را            به آه و زاری طـاهـا سـپـردم و رفـتـم

گـلـوی خشک و لب تـشـنه سپاه تو را            به آه و حـسـرت دریـا سـپردم و رفـتم

عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی            تو را به سـینـۀ صحـرا سپردم و رفتم

تو مانـدی و تن خـونی و پیـکـر درهم            تو را به اکـبـر و سـقـا سـپردم و رفتم

کنار جسم تو جـبریل بال و پَـر می‌زد            تـو را بـه عـالـم بـالا سـپـردم و رفـتـم

تو را که میـوه قـلب عـلی و فاطـمه‌ای            غریب و بی‌کس و تنهـا سپردم و رفتم

پس ازتو اهل حرم بی‌قرار و مضطر شد            تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم

به زور سیـلی و سـرنـیـزه می‌روم اما            تو را به اشک و تـمـنا سـپردم و رفتم

کـنار شمر و سنان رفـتم از کـنار تنت            تـو را به نـیـزۀ اعـدا سـپـردم و رفـتـم

دلم کـنار تو جا مـاند و می‌روم تا شام            تو را به این دل شـیـدا سپـردم و رفـتم

تویی که خـون خـدایی خـدا نگهـدارت            تو را به خـالـق یـکـتا سـپـردم و رفـتم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سپردمت به غم و اشک و درد و آه حسین            سپردمت به غروب و به قتلگاه حسین

سـپـردمـت بـه دلِ مــادرم خـداحـافـظ            سـپـردمت به شـب و نـورِ مـاه حـسین


سپردمت به کمان‌ها به تیر‌های شکسته            بـه جـایِ سـوخـتـۀ خـیـمـه‌گـاه حـسـین

سپردمت به فراق و سپـردیَم به فـراق            به گـریـه‌های یـتـیـمانِ بی‌پـنـاه حـسین

سـپـردمـت به عـلـمـدارِ عـلـقـمه رفـتم            ســپـردیَـم بـه هــزاران نگاه حــسـیـن

به خـیزران سنان و به تازیـانـۀ شـمر            سـپــردیَـم بـه مـغــیـلانِ راه حــسـیــن

نشـسته خاک غـمت بر سرم خداحافظ            بخـواب ای پــسـرِ مــادرم خـدا‌حـافـظ

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خروج از کربلا

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای زمین کـربـلا هـستی امـانـتدار من            این امانت هست بی سر پیکر دلدار من
زینت دوش نـبی و زادۀ زهـراست او
            خون شده از داغ او چشمان وقلب زار من


در اسارت هستم و می‌نالم از درد فراق            صد گره افتاده با هجران او در کار من
باید این اهل حرم را رو سوی مقصد برم
            زندگـانی بی‌حـسین من بود اجـبار من
بر سرم تابد چو خورشیدی سرش از روی نی
            می‌دهد تسکین با لطفش غم بسیار من
کوفه هستم کـوفـیان نا آشنایی می‌کنند
            غرق اشک و ناله‌ها شد کوفه با گفتار من
رأس او چون دید اینجا بیقراری می‌کنم
            با تلاوت کردن قرآن خود شد یار من
بعد او باشد امـام من عـلی بن
الحسین
            هست در زنجیر دشمن رهبر بیمار من
وای از ابن زیـاد و مجلس بی‌حـرمتی
            خـیـزران او بـسی شد باعث آزار من

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

قرآن ناطقم، که بریده است حنجـرت؟            خورشید ذره ذرۀ زینب چه شد سرت؟

ای کشتی نجات که در خون شناوری            جـانـم فـدای پیـکـر در خون شناورت


زخـم تـنت، ز زخـم دلـم بـیـشـتر بـود            از بس که پاره پاره شده جسم اطهرت

ای یوسف غریب، به تاراج رفته است            پـیـراهــنـی کـه داد بـرای تـو مـادرت

بنگر چگـونه اشک فـشاند سکـیـنه‌ات            آتش گـرفـتـه‌ام، ز تـمـاشـای دخـتـرت

ایـن خـاک را بـرای شـفـای دل هـمـه            پُر کرده است عطر نفـس‌های آخـرت

تنگ غروب گشت ودل من گرفته است            خـورشید من کجاست طلـوع منّـورت

جسمت به روی خاک وسرت روی نیزه هاست            باشم به قتلگاه، یا بروم در پی سرت؟

من مَحـرمی نـدارم و باید روم به شام            دراین سفر تو باش به همراه خواهرت

می‌گفت و می‌گریست «وفایی» که با دلم            پَر می‌زنم حـسـین، به گـلـزار پرپرت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با برادر در خروج از کربلا

شاعر : محمد حسین غروی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

جلـوۀ روی تو بود، طـور منـاجات ما            کـعـبۀ کـوی تو بود، قـبـلۀ حاجـات ما

شـربـت دیـدار تـو، آب حـیـات هــمـه            صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما


خرمن عمر عزیز، رفت به باد سـتـیز            ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما

از تو نگـشتم جدا، در همه‌جا وز قضا            تا به ‌قـیـامت فـتـاد، دیـد و مـلاقـات ما

بی‌تـو اگـر می‌روم، چـاره نـدارم ولی            این‌ همه دوری نبود، شرط مکافات ما

وعــدۀ مـا و تـو در، بـزم یـزیـد پـلـیـد            تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما

راه درازی به پیش، هم‌سفران کینه کیش            همّتی از پیـش، بیـش، بهر مهـمّات ما

شمع‌صفت می‌روم، سوخته و اشک‌ریز            ای سر نـورانی‌ات، شاهـد حـالات ما!

بی‌تو نـشاید که ما، بـار به منـزل بریم            یا که به ‌سختی مگر، بارِ غـمِ دل بریم

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن قالب شعر : غزل

همه عمر در تباهی همه عمر غرق غفلت            به دلم هزار غصه به دلم هزار حسرت

پی کار خویش بودم پی کار من دویدی            ز بزرگی تو شاها چه کنم من از خجالت


چه زیان تو را که یک دم بغلت کنم عزیزم            نظری که شام هجران برسد به صبح وصلت

دل من گـرفـته آقا تو بـیا برس به دادم            سحری تو یاد من کن که خوشم به این حمایت

به هوای گـریه‌هایم تو فقـط بمان برایم            تو بسی برای نوکر به غریبه‌ها چه حاجت

نفسی که بی‌تو باشد برود که برنگردد            به تو بسته است جانم ز نخست تا قیامت

منِ کـربلا نـرفـته به خـودت امـیدوارم            سفـرم به گردن تو، بنـما قـبول زحمت

همه روضه‌ها اگرچه زده آتشی به جانت            به دلت دو صد شرر زد غم روضۀ اسارت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

منِ کـربلا نـرفـته به خـودت امـیدوارم            سفرم به گردن تو، تو نما قبول زحمت

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی تغییر داده شد زیرا غرور در فرهنگ لغت به معانی زیر آمده است:« ۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید » با این معانی می بینید که غرور دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است.

همه روضه‌ها اگرچه زده آتشی به جانت            به غرور تو شرر زد غم روضۀ اسارت

ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام (زبانحال حضرت زینب)

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

آتش اگرچه صبح عطش پا گرفته بود            تازه غـروب، معـركه بالا گـرفـته بود
هم خون حق ز حنجر توحـید می‌چكید            هم اشك چشم مادر خـورشید می‌چكـید


از سنگ كـینه سـیـنـه آئـیـنه چاك بود            قرآن ورق ورق شده بر روی خاك بود
پروردگار صبر، شكوهی شكسته داشت            حتی امید، تكیه به كوهی شكسته داشت
وحشت، صدای هلهله، آتش و بوی خون            اینجا دوروی سكه یكی بود، روی خون
آغـشـته می‌شد آهِ گـلـویی به خون تیر            پـایـان كـار بود و كـمـان‌ها بـدون تـیر
بـارِ گـنــاهِ گـرده شـمـشـیـرهـای كـنـد            زخـمِ عـمیـق خورده شمـشـیرهای كند
خوناب اشك دیده به لب‌های تـشنه داد           
صورت‌ به‌ خاكو خون زد و گردن به دشنه ‌داد
صوم و صلاة و حج و جهادش تمام شد            با سر به نی نشـسـت وَ ركن قـیـام شد
با اینكه عرصه مقتل
دل‌های تنگ بود            اما به چشم حضرت زینب قشنگ بود
گرد و غبار و دود كه كم كم فرو نشست            روح‌ الحجاب آمد و پای گـلو نـشـسـت
پرسـید ای هـویت من گُـم شـدی چرا؟            آب حـیـات، خـاك تـیـمـم شـدی چـرا؟
تـسـبـیـح پـاره پـاره بر خـاك ریـخـتـه            رگهای خشك حنجرت از هم گسیخـته

این سینه شرحه شرحه داغ چه ضربه‌ای‌ست؟            این زخم تیغ نیست بگو از چه حربه‌ای‌ست؟
در طی راه عـشق به معـراج رفـته‌ای            یا كه غـنـیمـتـی و به تـاراج رفـته‌ای؟
ای وای با بهـشت مجـسّـم چه كرده‌اند            گویا كه گرگ‌ها به تنت حمله كرده‌اند
مُـردم بـیـا و
نــور تـجـلّـی بـه من بـده            دسـتـم بـگـیـر و بـاز تـسلّی به من بده
در این مجال اندك پـیـش از اسـیری‌ام            برخـیز تا دوبـاره در آغـوش گـیری‌ام
ای خاتم شكـسـته‌ام انگشترت چه شد؟            پیوست گـوشـواره خـونـین كوچه
شد؟
شمشیر و نیزه و سپرت را كه برده است؟            دیر آمدم بگو كه سرت را كه برده است؟
با خون جبیره كن كه سرشكم روان شده            حی عـلـی الـصـلاة عـزیـزم اذان شده
طـوفـان خـون و آه و شراره بهم ببین            نا محـرمـان اشـك مرا در
حـرم بـبـین
حـقِّ نـمـاز غـیـرت چـشـمـت أدا شـده            روی عـدو بـه اهـل خـیـام تـو
وا شـده
آتـش زدنـد نــام و
نـشـان قــبــیـلــه را            بـردنـد سـاز و بـرگ یـلان قـبـیـلـه را
برخیز و
حال اهل حـرم را نظاره كن            ما جان به لب شدیم خودت فكر چاره كن
اینها به روی دخـتـركـان تیغ می‌كشند            دارنـد مـادران حـرم جـیـغ مـی‌كـشـنـد
خـنـجـر شـكـسته‌ها و سپرهای لِه شده            از ترس سمِّ اسب، جـگـرهـای لِه شده
طرح هـجـوم سـرزده و گـوشـواره‌هـا            راه فــرار غـلـغـلـه و گــوش پــاره‌هـا
سـوز حـجـاز آتش و تـحـریر سوخـتن            صـبـر مـصـیبت دل و تـقـدیر سوختن
قـدّم خـمیده درد به غایت رسیده است            غصّه بریده غـم به نهایت رسیده است
پـروانـه‌هـای شـعـلـه‌ور از تـازیـانه‌ها            گل چـهـره‌های سـرخ ز دست بهانه‌ها
دارنـد مثل شـمـع عـزا پـیـر می‌شـوند            آمــاده اســارت زنـجــیــر مـی‌شــونـد
یا أیـهـا الإمـام كـمك كن به خـواهـرت            دسـتی بكـش به روی دلم جان مادرت
ای خـاطــرات كـودك بـیــچــاره دلــم            شـیـرازه‌بـنـد مصحـف صـد پـاره دلـم
جـان رقـیـه داغ مــرا بـیــشـتــر نـكـن            با ساربـان و شـمـر
مرا هـمـسـفر نكن
بی‌تـو
خـزانـم و به شـكـوفـه نـمی‌رسم            با من بـیـا وگـرنـه به كـوفـه نـمی‌رسم

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : فاضل نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نشـسـته سـایه‌ای از آفـتـاب بر رویش            به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش

ز دوردسـت سـواران دوبـاره می‌آیـند            که بگذرند به اسبانِ خویش از رویش


کجاست یوسفِ مجروحِ پیرهن‌چاک‌م؟            که بـاد از دلِ صحـرا می‌آورد بـویش

کـسی بزرگ‌تـر از امتـحانِ ابـراهـیـم            کسی چون‌آن که به مذبح برید چاقویش

نشسته است کنارش کسی که می‌گِرید            کسی که دست گرفته به روی پهلویش

هزار مرتبه پرسیده‌ام ز خود او کیست            که این غریب نهاده‌است سر به زانویش

کسی در آن طرفِ دشت‌ها نه معلوم است            کـجـای حـادثـه افـتـاده است بـازویـش

کسی که با لبِ خشک و ترک‌ترک شده‌اش            نـشـسـتـه تیـر به زیـرِ کـمانِ ابـرویش

کسی‌ست وارثِ این دردها که چون کوه است            عجب که کوه ز ماتم سپـید شد مویش

عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان            که عشق می‌کِشد از هر طرف به هر سویش

طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری            به روی شانۀ طوفان رهاست گیسویش

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با سر مطهر برادر

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تـو آیــۀ والـفـجـری و خـون خـدایـی            تو نـفـس مطـمـئـنه‌ای، روح دعـایـی

نـیـزه به نـیـزه زخم خورده بر تن تو            هـر نـی درون پیـکـرت دارد نـوایی


از بس که ذرّه ذرّه بودی مـاه پرسید            ای آفـتـاب هـسـتـی زیـنب کـجـایـی؟

پیکر به روی خاک مانده سر به نیزه            چـون آیـۀ مــقـطـعـه از هـم جــدایـی

دیروز بر دوش نـبی بودی و امروز            یحـیای بی‌سـر، بر سر سرنیـزه‌هایی

گرچه تو را دشمن برد منزل به منزل            تـو سـاکـن بیت لـلـه کـرب و بـلایـی

تا پُـر کـند عـطـر تو آفـاق جـهـان را            مـثـل نـسـیـم صـبــح آزادی رهــایـی

سوی تو می‌خواند نـماز غـربـتش را            بر زینب خـود کـعـبه و قـبـلـه‌نـمـایی

آرام سـازی با نگـاهی خـواهـرت را            بـا دردهـای جــان زیـنـب آشــنــایـی

وقتی که بغضی می‌فشارد حنجرش را            دیگر قـلـم می‌افـتد از دست «وفایی«

: امتیاز